نویسنده: بهنام جمعه 84/4/17 ساعت 12:26 عصر
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توم
من در این تنهایی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی
توام
گیسوان توپریشانتر از اندیشه من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو ... موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی تو من
بوسه زن از سر هر موج گذر میکردم
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها میشدم از بودو نبود
شب تهی از مهتاب
شب تهی از اختر
ابر خاکستری بی باران ... پوشانده
آسمان را یکسر
نویسنده: بهنام دوشنبه 84/3/2 ساعت 8:31 عصر
سلام به همگی دوستان
من اومدم بعد از یه مدت طولانی . دلم براتون نتگ شده بود . امیدوارم که بتونم هر چند کوچیک تو دلتون مخصوصا دله یه نفر جا باز کنم.
امیدوارم که یه خونه ی کوچیک توی اون دله بزرگتون برام درست کنین.